ماجرای روزهایی که گذشت....(2)
ســـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــلام ما باز آمدیم... آمدیم تا قسمت دوممان را ول بدهیم (الهی خودم غصه هاتونو پر پر کنم یه تنه) بی مقدمه میریم ب سراغ ادامه ماجرا.. آنچه گذشت هم نداریم اینجا دستمالمو گم کردم رفتم پیداش کنم خوشگلن نه ؟ متین گیر داده بود...جیغ میزد.. .مامان برام انگور بکن!!! ماهم رفتیم پول دادیم به یه جا کندیم اوردیم اینجا آخه اینجوری آلبالو میخورن؟ همه زندگی رو پر میکنه 4تادونه آلبالو میخوره پستمون آلبالویی شد راستی...